تصنیف با من صنما ( محمدرضا شجریان)

شنبه 25 بهمن 1399
21:33
داروک

تصنیف با من صنما ( محمدرضا شجریان)

با من صنما دل یک دله کن

گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده‌ام از بهر خدا

زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف در چله شدی

سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو با غول مرو

زنهار سفر با قافله کن

ای مطرب دل زان نغمه خوش

این مغز مرا پرمشغله کن

ای زهره و مه زان شعله رو

دو چشم مرا دو مشعله کن

ای موسی جان شبان شده‌ای

بر طور برو ترک گله کن

نعلین ز دو پا بیرون کن و رو

در دست طوی پا آبله کن

تکیه گه تو حق شد نه عصا

انداز عصا و آن را یله کن

فرعون هوا چون شد حیوان

در گردن او رو زنگله کن

شاعر (مولانا)


[ بازدید : 52 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

متن تصنیف درد عشق (ایرج بسطامی)

دوشنبه 20 بهمن 1399
21:29
داروک

متن تصنیف درد عشق (ایرج بسطامی)

درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار

در آن شب سرد پاییز

آهنگ سفر می کردی

از رهگذری محنت بین

دیدم که گذر می کردی

تو رفتی و دلم غمین شد

قرین آه آتشین شد

از آن شبی که بر نگشتی

جهان که شادی آفرین بود

به چشم من غم آفرین شد

از آن شبی که بر نگشتی

از آن شب سرد خزان شبها گذشته

داستان باده و مینا گذشته

روزگاری بر من تنها گذشته

تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد از آن شبی که بر نگشتی

منم چو چشمه سرابم

چو نقش آرزو بر آبم

همچو قصه و فسانه ام

بلرزدم زدل نسیمی

به وقت زندگی حباب

در زمان بی نشانه ام

آرزو، آرزو، ای سراب بی کران ای امید بی نشان

ای که شعله های تو آتشم زند به جان

عشق من بود گناه من

منم عاشق منم رسوا

بار غم به دل نشسته ای

منم عاشق منم شیدا

مرغ بال وپر شکسته ای

چرا از ما تو ای زیبا

رشته ی الفت گسسته ای

نمی پرسی ز حال ما

فارغ از این حال خسته ای

جز به دل مشتاقش غم آهی نمی سازد

آن که ندارد سوزی دیوانه نمی سازد

سوز دل بود گواه من

منم چو چشمه سرابم

چو نقش آرزو بر آبم

همچو قصه و فسانه ام

بلرزدم زدل نسیمی

به وقت زندگی حباب

در زمان بی نشانه ام


[ بازدید : 50 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

چشم جادو ، حسام الدین سراج- حافظ

چهارشنبه 15 بهمن 1399
21:18
داروک
چشم جادو ، حسام الدین سراج- حافظ

چشم جادو ، حسام الدین سراج


مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت

خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت


پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن

که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت


سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم

که جان را نسخه‌ای باشد ز لوح خال هندویت


تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی

صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت


و گر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی

برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت


من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی‌حاصل

من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت


زهی همت که حافظ راست از دنیا و از عقبا

نیاید هیچ در چشمش به جز خاک سر کویت

#حافظ


[ بازدید : 50 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

تصنیف سرخوشان مست #استاد_شجریان

جمعه 10 بهمن 1399
21:10
داروک
تصنیف سرخوشان مست #استاد_شجریان

تصنیف سرخوشان مست #استاد_شجریان


ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم

همراز عشق و هم نفس جام باده ایم


بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند

تا کار خود به ابروی جانان نهاده ایم


ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ایم

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم


پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد

گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم


|کار از تو می رود مددی ای دلیل راه

کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم


چون لاله می مبین و قدح در میان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم


گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست

نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم


#حافظ


[ بازدید : 70 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

متن تصنیف سرمستان: عطار نیشابوری، محمدعلی چاوشی،‌ ساعد باقری

دوشنبه 6 بهمن 1399
21:09
داروک
متن تصنیف سرمستان: عطار نیشابوری، محمدعلی چاوشی،‌ ساعد باقری
متن تصنیف سرمستان: عطار نیشابوری، محمدعلی چاوشی،‌ ساعد باقری
عزم آن دارم که امشب مستِ مست

پای‌کوبان شیشه دُردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس ببازم به یک ساعت هر چه هست

وقت آن آمد که دستی برزنم

چند خواهم بود آخر پای‌بست

تا کی از تزویر باشم رهنما

تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده پندار می‌باید درید

طوقه تزویر می باید شکست
ای ساقی ما سرمستان، جامی بده جانم بستان

به همه گریان، ناله خیزان بر تو رو کردم

ای شاهد بزم آرایم ، با دیده خونبار آیم

همه شب به یادت باده غم در سبو کردم

یارب ، یارا

یارا ، دریاب ما را


چون آتش عشق تو به جان دارد دل

صد شعله شرر خود به زبان دارد دل

اه سحری، سوز دلی، سودایی

شوق دگر از هر دو جهان دارد دل

ای ساقی ما سر مستان، جامی بده جانم بستان

بنگر به نیازم، بر سوز و گدازم

ای راز و نیاز من، ای عطر نماز من

در بر نشان ما را، یارا

ای هم نفس من ف بشکن قفس من

امید رهاییها ، پیوند جداییها

در بر نشان ما را یارا

سودای شعله شدن سر زد تا از خاکستر من

می ریزد دست جنون هر دم باده در ساغر من

ای ساقی ما سر مستان، جامی بده جانم بستان

[ بازدید : 66 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

تصنیف ای ساربان آهسته ران

پنجشنبه 11 دی 1399
20:37
داروک

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود


من مانده ام محجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او بر استخوانم می رود


با این همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او

در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود


او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود


باز آی و بر چشمم نشین ای دل فریب نازنین

که آشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود


ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود

#سعدی


[ بازدید : 68 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به مرور بر اشعار فارسی فاخر است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]